ای نسل  اسیر  وطنم:

تو می‌دانی که من هرگز به خود نیندیشیده ام
تو می‌دانی و همه می‌دانند که من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. 
تو می‌دانی و همه می‌دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته‌ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده‌ام.
تو می‌دانی و همه می‌دانند که نه ترسویم نه سودجو! 
تو می‌دانی و همه می‌دانند که من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود. 
تو می‌دانی و همه می‌دانند که دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن تو است. 
تو می‌دانی و همه می‌دانند که من خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو می‌کنم که ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنای حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد
تو می‌دانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است.

از شادی تو است که من در دل می‌خندم. 
از امید رهایی توست که برق امیدی در چشمان خسته ام می درخشد
و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس میکنم
نمی توانم خوب حرف بزنم،نیروی شگرفی که در پشت این کلمات ساده و جملات ضعیف پنهان
کرده ام دریاب ! دریاب!
من تورا دوست دارم،همه روزها و شبهای زندگی ام،هرلحظه از زندگی ام بر این دوستی شهادت میدهند،شاهد بوده و هستند
آزادی تو مذهب من است
خوشبختی تو عشق من است
و آینده تو تنـــــــها آرزوی بزرگ زندگی من است. گفتگو های تنهایی.بخش اول. «مزینان فتو»