کویر انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات است؛ در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آنست که ماوراءالطبیعه را ـ که همواره فلسفه از آن سخن می گوید و مذهب بدان می خواند ـ در کویر بچشم می توان دید، می توان احساس کرد. و از آنست که پیامبران همه از این جا برخاستهاند و بسوی شهرها و آبادی ها آمدهاند. «در کویر خدا حضور دارد»! این شهادت را یک نویسنده رومانی داده است که برای شناختن محمد(ص) و دیدن صحرائی که آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش بگوش میرسد، و حتی درختش، غارش، کوهش، هر صخره سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا می شود، به صحرای عربستان آمده است و عطر الهام را، در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است.
در کویر بیرون از دیوار خانه، پشت حصار ده، دیگر هیچ نیست. صحرای بی کرانه عدم است، خواب گاه مرگ و جولان گاه هول. راه، تنها، به سوی آسمان باز است. آسمان! کشور سبز آرزوها، چشمه مواج و زلال نوازش ها، امیدها و… انتظار! انتظار! … سرزمین آزادی، نجات، جایگاه بودن و زیستن، آغوش خوشبختی، نزهتگه ارواح پاک، فرشتگان معصوم، میعادگاه انسان های خوب، از آن پس که از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجهگاه و درد، با دست های مهربان مرگ، نجات یابند!
آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست و… بهشت! بهشت، سرزمینی که در آن کویر نیست، با نهرهای سرشار از آب زلالش، جویهای شیر و عسل و نان بیرنج و آزادی و رهائی مطلقش؛ بیدیوار، بیحصار، بیشکنجه، بیشلاق، بیخان، بیقزاق… بیکویر! همه جا آب، همه جا درخت، همه جا سایه! سایه طوبی که کران تا کران بر بهشت سایه گسترده است و آفتاب، این عقاب آتشین بال دوزخ، در دل انبوه شاخ و برگش آواره گشته است. آسمان کویر، بهشت، آنجا که «می توان، آن چنان که باید، بود»، «آن چنان که شاید، زیست»، آنچه در کویر همواره افسانهها از آن سخن می گویند، آنچه هرگز در زمین نمی توان یافت. آری! در کویر،هیچ کس این دو را ندیده است.
******
کویر
دکتر علی شریعتی